چـه کـــــــرده ای بــا مــن ..!!؟
کـه ایـن روزهــــــا ،
تــــو را
فـقــط بـه انـدازه ی یـک اشتبــاه مـی شنـاسـم..!!!
تو مالِ مَنی
خودم کشفت کرده ام
تو با "من" می خندی
با "من" گریه می کنی
دردِ دلت را به "من" می گویی
دیوانه !
دلت برایِ "من" تنگ می شود
ضربان قلبت، با "من" بالا می رود
با سکوتم، با صدایم
با حضورم، با غیبتم
تو مالِ منی
چه کسی با یک کلمه
با یک نگاه
دلت را می ریزد؟
بعد، خودش آن را جمع می کند و سَرِ جایش می گذارد؟
چه کسی احساست را تَر و خشک می کند؟
اشکت را درمی آورد
بعد، پاک می کند؟
چه کسی پیش از آن که حرفت را شروع کنی
تا تَهِ آن را نَفَس می کشد؟
دیوانه!
"من" زحمتت را کشیده ام
تا بفهمی
هنوز می توانی
شیطنت کنی، انتظار بِکِشی، تپشِ قلب بگیری، عاشق شوی...
تو، حق نداری خودت را از من و من را از خودت بگیری
تو، حق نداری " خودت " را از " خودت " بگیری
من، شکایت می کنم، از طرف هر دویمان،
از تو...
به تو..
بـﮧ گوش خــُدا برســـانید
آدَمـ ـﮧ ایـטּ حـــَوا
ســالهـــاست کـﮧ رَفتـﮧ اَســت
ایـטּ حــَواے تنهــــا را برگرداטּ پیـش خودَت
بهشتــَش را نمــے خواهــَمـ
بـﮧ جهنمــش هــَـمـ راضـے اَمـ
هــَرجــایـے باشــَد جــُز ایـטּ دُنیـــا
ایـטּ دُنیــا زیــادے بوے آدَمـ گرفتــﮧ اَســت ...
امـــــــــروز دلــــــــم واســــــه بودنـــــــت پـــــر که نــــــه....
پــــــــــرپـــــــــر میزنــــــــه....
بغــــــــل کردنـــــــت...
اینکــــــــه ســــــرمو بذارم روی شونه هاتـــــــو دستــــــاتو فرو کنی لای موهـــــامو بگــــــی:
مــــــــــال خـــــــــــودمی
بعــــــد ببینی که چجـــــوری با همین دو سه حـــــــرف تو آروم میشـــــــم....
امـــــــروز دلــــــــم خیلی امنیت تـــــــو را میخواست....
خیــــــــــــلی...
چندی ستـــــ ،برای خود ننوشته امـ
چندی ستـــــ ،که از یاد خود رفته امـ
و تنها یاد یک "نفر"
برایمـــ آرامش بخش استــــــ
این یعنیــــ ،دنیای من در دو حرف خلاصه می شود;
["تـــــــــــــــــــو"]
شاید آرامتر می شدم!!!!
فقط و فقط
اگر می فهمیدی ،
حرفهایم به همین راحتی که می خوانی نوشته نشده اند....