گاهگاهی که به یادت غزلی می خوانم ،
اشک مهمان دلم می گردد
سفرش از ته دل تا کف دست ...
چه کسی میداند؛
باز شاید سفری در پیش است ...
و تمامی غزلهای جهان
کاروانی شده اند ...
ساربانش غم و صبر .
پرهیز از نگاه کردن به کسی که شوق دیدنش کلافه ات کرده ،تردید مبهمی را به یقین روشن تبدیل میکند :
عاشق شده ای
ای کاش گفته بودی که عاشق دیگری شده ای ، من خودم هم عاشق بودم.