خدایا!
کسی را که قسمت دیگریست ،سر
راهم قرار مده ،که شبهای
دلتنگیش برای من باشد و روزهای
خوشش برای دیگری
گـریـه ...
شاید زبان ضعف باشــد؛
شاید خیلـــی کودکانه...
شاید بی غرور ...
اما هروقت گونه هایم خیس می شود می فهمم
نه ضعیفـم،
نـه یک کودکـم؛
بلکــــه پُـــر از احساســــــم...
زندگی
چون قفسی است
قفسی تنگ
پر از تنهایی
و چه خوب است لحظه غفلت آن زندانبان
بعد از آن هم
پرواز....
با توام
ای لنگر تسکین !
ای تکان موجهای دل !
ای آرامش ساحل !
با توام
ای نور !
ای منشور !
ای تمام طیف آفتابی !
ای کبود ارغوانی !
ای بنفشابی !
با توام ای شور !
ای دلشوره ی شیرین !
با توام
ای شادی غمگین !
با توام
ای غم !
ای غم مبهم !
ای ...
نمیدانم !
هر چه هستی باش !
اما کاش ... !
نه جز اینم ارزویی نیست :
هر چه هستی باش !
اما .... باش !
گاه دلتنگ می شوم
دلتنگتر از همه دلتنگی ها
گوشه ای می نشینم
و حسرت ها را می شمارم
و باختن ها را،
و صدای شکستن ها را...
نمی دانم من کدام امید را ناامید کرده ام
و کدام خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم
که این چنین دلتنگم.
دلتنگم، دلتنگ...!
از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ، ز، هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم
دیگر از این حصار دل آزار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام
تنها و دل گرفته بی زار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام
اگر فقط با دلت عاشق بودی بدون که خیلی به عادت نزدیکه چون دل کارش عاشق شدنه ولی با عقل که عاشق شدی خیلی عشقش نابه.... چون دیگه عقل و دل با هم نمیجنگن و پشت به پشت هم به کوره عشقت هیزم میریزن.....
مهم نیست چتر دلت باز باشه یا بسته ... اگه آسمون دلت همیشه واسش ابری بود قشنگه...
عادت کردی نگو عاشقم.... همین
نازنینا ! دل کندن اگر حادثه ای آسان بود فرهاد به جای بیستون دل میکند....
اشتبـــاه مــن ایـن بــود ....
هــر جــا رنــجیدم ، لبــخند زدمـ ....
فــکر کــردند درد نــدارد ، سنــگین تر زدنــد ضــربه هارا