-
کجایی ؟
یکشنبه 23 مهر 1391 13:16
کجایی؟؟؟ یک کلمه نیست گاهی خیلی معنی دارد... کجایی یعنی چرا نیستی؟ چرا سراغم نمیای؟ چیکار میکنی؟ دلم تنگ شده! یعنی برام مهمی. . . یعنی بیادتم . . یعنی نگرانتم . . یعنی....! حالا بگذریم نگفتی الان کجایی؟؟ "نمیدانم" کجایی؟ چندان هم دور نیستی ؛ فقط به اندازه ی یک نمیدانم از من فاصله گرفته ای ! آری ، “نمیدانم”...
-
برای او مینویسمـ...
دوشنبه 10 مهر 1391 21:23
برای آن عاشق بی دلی مینویسمـ که حرمتـ اشکـ هایم را ندانستـ برای آن می نویسمـ که معنی انتظار را ندانستـ چه روزها و چه شبـ هایـ که با یادشـ سپری کردمـ برای آن مینویسمـ که روزی دلشـ مهربانــ بود مینویسمـ تا بداند دلـ شکستنـ هنر نیستـ نه دیگر نگاهم را برایشـ هدیه میکنمـ و نه دیگر دمـ از فاصله ها می زنمـ و نه با شعرهایمـ...
-
شخصی
پنجشنبه 6 مهر 1391 17:14
-
زن که باشی . . .
یکشنبه 26 شهریور 1391 09:44
دست خودت نیست زن که باشی گاهی کم می آوری دست هایی را که مردانگی شان امنیت می آورد و شانه هایی را که استحکام آغوششان لمس آرامش را به همراه دارد. دست خودت نیست زن که باشی گاهی دوست داری تکیه بدهی...پناه ببری...ضعیف باشی دست خودت نیست زن که باشی گهگاه حریصانه بو میکنی دستهایت را شاید عطر تلخ و گس مردانه اش لا به لای...
-
دلم میخواد برم پیش خدا...........
دوشنبه 20 شهریور 1391 17:26
دلم میخواد وقتایی که گریه ام می گیره خدا بیاد پایین، اشکامو پاک کنه بگه آدما اذیتت میکنن؛ بیا بریم پیش خودم . . .
-
دوری و دوستی!!
شنبه 11 شهریور 1391 16:39
دوری و دوستی کدام است...؟ افسانه ها را رها کن فاصلــــــــــــــــــــــــه هایند که " عشـــــــــــــــــــــــــــــــــق "را میبلعند من اگر نباشم دیگری جایم را پر میکند به همین ســــــــــــــــــادگی..
-
دلتنگی
شنبه 28 مرداد 1391 16:30
مـی گوینـــد.... هـر وقــت دلـــت گرفــــــــت سکـــوت کـن ایـن روزهــا.... هیــــچ کـس معنــای دلتنگـــ ـــی را نمـی فهمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد فـاصلـــ ـــ ـــه بـرای مـــــــــ ـــــن یعنــــی....... فـ ریـــــــــــــــــــــــــــاد آ رزوهـــــ ــای محـــــــــالـی که صـــــــــــــ ــــــــــــ...
-
شخصی
یکشنبه 22 مرداد 1391 15:51
-
دروغ..
دوشنبه 16 مرداد 1391 13:02
به خودت راست بگو ، آنگاه توان دروغ گفتن به کسی را نخواهی داشت
-
همیشه باید کسی باشد...
پنجشنبه 5 مرداد 1391 13:17
همیشه باید کسی باشد که معنی سه نقطههای انتهای جملههایت را بفهمد همیشه باید کسی ... باشد تا بغضهایت را قبل از لرزیدن چانهات بفهمد باید کسی باشد که وقتی صدایت لرزید بفهمد که اگر سکوت کردی، بفهمد کسی باشد که اگر بهانهگیر شدی بفهمد کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد به توجهش احتیاج داری...
-
زندگی را چه کنم؟؟؟
سهشنبه 3 مرداد 1391 13:08
سهراب تو چرا می گفتی: تا شقایق هست زندگی باید کرد؟ کاش می گفتی که شقایق مرد زندگی را چه کنم؟ این دل پر درد و خستگی را چه کنم؟ سهراب دیگر اسب حیوان نجیبی نیست کبوتر خسته است لاله ها پرپر کاش بودی و می دیدی که دیگر خانه دوست بهانه است دوستی دیگر مرد عشق ها مشکی شد رنگ غم رنگ عزا کاش می دیدی دل من نیز مرده پشت پرچین سکوت...
-
شخصی
شنبه 24 تیر 1391 18:36
-
شخصی
پنجشنبه 22 تیر 1391 18:12
-
چقدر سخته...
دوشنبه 19 تیر 1391 09:34
چقدر سخته سکوت وقتی یه عالمه حرف تو دلت انبارشده... چقدر سخته لبخند وقتی که ابرای دلتنگی چشمات هوای باریدن دارند... چقدر سخته آرامش وقتی یه دنیا بیقراری قلبتو بی تاب کرده... چقدر سخته امید وقتی هر روز به در بسته ی نا امیدی می خوری... چقدر سخته شادی وقتی غم زودتر از اون مهمون ناخونده دلت شده... چقدر سخته عاشقی وقتی...
-
گریه میخواهم ولی...
چهارشنبه 14 تیر 1391 17:55
کسی هست که آغوشش را شانه هایش را به من قرض بدهد تا یک دل سیر گریه کنم بدون هیچ حرف و سوال و جواب و دلداری و نصیحتی؟!
-
شخصی
چهارشنبه 14 تیر 1391 17:39
-
دلم آغوش می خواهد
سهشنبه 13 تیر 1391 19:15
دلم آغوش می خواهد... که نه زن باشد نه مرد.... خدایا زمین نمی آیی؟ حوا که بغض کند حتی خدا هم اگر اجازه برداشتن سیب را بدهد چیزی به جز آغوش آدم آرامش نمیکند خدایا دلم آغوشی می خواهد که سرد نباشد که برای من باشد که به همیشه بودنش شک نکنم که نه فقط مواقع نیازش،بلکه همیشه برویم باز باشد دلم یک آغوش بی منت می خواهد...
-
شخصی
سهشنبه 13 تیر 1391 10:06
-
یک پنجره برای دیدن
سهشنبه 30 خرداد 1391 09:30
یک پنجره برای دیدن یک پنجره برای شنیدن یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی در انتهای خود به قلب زمین می رسد و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم سرشار می کند و می شود از آنجا خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد یک پنجره برای من کافیست
-
ای کاش زندگی را...
سهشنبه 30 خرداد 1391 09:30
جهان به تصادفی زاده شد و به تصادفی خواهد مرد و من رها شده ام در بادها. من فرشته ی کودک خوش گمانی بوده ام در پی سیمرغی بی نشان که نشانی خانه ام را گم کرده ام ... ای کاش زندگی را مجال مردنی بود
-
نگران نباش...
پنجشنبه 25 خرداد 1391 09:56
نگـــــــران نباش، " حــــال مـــن خـــــوب اســت " بــزرگ شـــده ام ... دیگر آنقــدر کــوچک نیستـم که در دلـــتنگی هـــایم گم شــوم! آمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش" زندگیست " آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای " نبــودنـت " تنگ نشـــود . . . راســــــتی،...
-
باز تنهایم
پنجشنبه 18 خرداد 1391 15:40
آه خدای بیداری های همیشگی... باز تنهایم باز می لرزد پای دل باز لرزان است دست احساس باز خواب آلودست کودک اشتیاق ... باز کفشهای آهنین اراده ام تسلیم زنگار خستگی هاست باز افتاد جام بلور اتفاق ...و شکست ... باز من ماندم و راهی بی عبور چگونه قدم بگذارم بر تکه های شکسته ی دلم ...!
-
خاطرات
پنجشنبه 18 خرداد 1391 15:32
عطرها بی رحم ترین عناصر زمینند! بی آنکه بخواهی میبرندت تا قعر خاطراتی که برای فراموشیشان تاپای غرور جنگیدی!
-
به یاد تو
یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 18:49
گاهگاهی که به یادت غزلی می خوانم ، اشک مهمان دلم می گردد سفرش از ته دل تا کف دست ... چه کسی میداند؛ باز شاید سفری در پیش است ... و تمامی غزلهای جهان کاروانی شده اند ... ساربانش غم و صبر .
-
شخصی
شنبه 23 اردیبهشت 1391 18:36
-
عاشق
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 18:19
پرهیز از نگاه کردن به کسی که شوق دیدنش کلافه ات کرده ،تردید مبهمی را به یقین روشن تبدیل میکند : عاشق شده ای ای کاش گفته بودی که عاشق دیگری شده ای ، من خودم هم عاشق بودم.
-
شخصی
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 18:07
-
چگونه هستی و نمی پرستی؟
شنبه 19 فروردین 1391 12:32
خدایا ! تو در آن بالا ، بر قله ی بلند الوهیتت ، تنها چه می کنی ؟ ابدیت را بی نیازمندی ، بی چشم به راهی ، بی امید ، چگونه به پایان خواهی برد؟ ای که همه هستی از تو است، تو خود برای که هستی؟ چگونه هستی و نمی پرستی؟ چگونه می توانم باور کنم که تو نمی دانی که پرستش در قلب کوچک من ، پرستنده ی خاکی و محتاج تو ، از همه ی...
-
باور...
پنجشنبه 25 اسفند 1390 11:13
رسم عجیبی است!... محبتت را میگذارند پای احتیاجت... صداقتت را میگذارند پای سادگیت... سکوتت را میگذارند پای نفهمیت...نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت... و وفاداریت را پای بی کسیت.... و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بی کس و محتاج!
-
سکوت...
شنبه 13 اسفند 1390 15:27
انـدوه که از حــد بگــذرد جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مـزمـن ! دیـــگـر مـهـم نـیـســت : بــــــــــودن یا نـبـــــــــودن ؛ دوست داشـتــن یا نـداشـتـــن ... آنـچه اهـمـیـت دارد کــــشــــداری رخـوتـنـاک حسی است که دیگر تـو را به واکـنـش نمیکـشانــــد ! در آن لحظه فـقـط در سکوت غـرق می شـوی و نـگـاه میکـنی و...